سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تاب

دوست داشتن کسی یک اتفاق نیست ،که ناگاه حادث شود. دوست داشتن دیگران یک چیز عادی نیست ،یک شعار نیست یا یک دروغ که لغلغه هر دهانی باشد. شما می توانید به دروغ بگوئید دوستتان دارم ولی حقیقت زمانی آشکار می شود که دیگران به آسانی باور نخواهند کرد که آنچه را که می گوئید ،از صمیم قلبتان باشد.

زمانی که کسی را دوست می دارید، از سویدای وجودتان آتشی بر خواهد خواست و حرارت آن ، صدق گفتارتان را آشکار خواهد کرد.

آنان که دوست نمیدارند هدیه بزرگی را از دست داده اند. دوست داشتن دیگران ولو ناچیز ،هدیه ایست که دیگران به شما اعطا می کنند تا شما با یک لذت ابدی و ازلی آشنا شوید . اینرا من نمتوانم با چند خط ساده و زبان الکن به شما بگویم . تجربه کنید دوست داشتن را تا زمان از دستتان نرفته. با تمام وجود و اشتیاق و صدق معنا دوست بدارید تا دیگر احساس سردی و تنهائی و پوچی نکنید.

خدایا بخاطر تمام حرفهای خوبی که زدم از شما کمال تشکر را دارم.

دوست دارتان امید.


نوشته شده در شنبه 91/12/26ساعت 5:14 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

سلام عشق من از اینکه تو را دارم خوشحالم. خوشحال نه آنطور که دیگران می شوند ،اینطور که من مینویسم اینطور که من می خوانم.در چشمان تو روزها خوب من جاری است . در چشمان تو برکه زلالی زندانی است که شبها ماه از آن آب می نوشد. در چشمان تو مردی است که هر روز برای سلام دادن به تو زنده می شود و شبها با فرو بستن پلکهایت می میرد.

در لحن ترانه صدایت آواز جویباران دهکدههای فرورفته در مه جاری است انجا که کوهها در اغوش آسمان غوطه می خورند و ب مشام باد بوی باران را بوی سبزه را و بوی خاک را در پهنه ذهنم می فشاند.

ای دوست دوستت دارم و به این دوستی می بالم. اینکه خداوند تو را برای من آفرید و در آن ازل زندگی گلم را با عشقت سرشت، وجد پایان ناپذیر تا ابدیت با من است.

میخوانمت و می خواهمت چنان که شب خسته خواب را.


نوشته شده در دوشنبه 91/11/16ساعت 5:50 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

از همه چیز دلم گرفته . از همه کس از همه جا. دل که نمانده از دلخانه دارد بیرون می زند. گلویم قلمبه شده از حرفهای نزده .بیائید با هم روراست باشیم. روراستی چیز خوبی است . اطلاعات و داده درست به آدم می دهد. آنوقت تکلیفت با خودت و دیگران روشن میشود. ولی وای از دروغ و ریا و تزویر.

آدم نمیداند آنچه دارد در اطرافش می گذرد راست و حسینی حقیقت است یا مجاز.وقتی تکلیفت با خودت روشن نیست آنوقت است که از همه چیز و همه کس و همه جا دلت می گیرد.این شد یک دلیل .دلیل دیگر این است که از شما دوستان خیلی حالم گرفته یک چیزی یک مطلبی یک کامنتی  مردی یا زنده ای ! هیچی.بگذار بگذرد.

من از زندگی تو هوات خسته ام

ازت خسته مو باز دل بسته ام

نگو ما کجائیم که شب بین ماست

خودم هم نمی دونم اینجا کجاست

بیا با هوای دلم سر نکن

بهت راست می گم تو باور نکن

از این فاصله سهم مو کم نکن

بهت خیره می شم نگاهم نکن

درست لحظه ای که ازت می برم

تحمل ندارم شکست می خورم

اگه پای من جاده رو برنگشت

فراموش کن بین ما چی گذشت




نوشته شده در یکشنبه 91/11/15ساعت 3:13 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

برای دخترکان معصوم پیرانشهری که درآتش کلاس درسشان سوختند.

حال ام خیلی گرفته .گلوم می سوزه از بغض شما. فرشتگان پرو بال سوخته.گناه شما چه بود که اینگونه در آتش ندانم کاریهای ما سوختید. وباز مثل تمام بارهای دیگر شما در بین تمام سیاسی کاری های ما محو شدید و از یاد رفتید.نمی دونم شمائی که این مطلب مرا می خونید فرزندی دارید یا نه اگر دارید فرزند شما دختر ه یا پسر؟

دختر دردانه عالم است .تتمه عشق است .برکت خداست برای والدینش. شکوفه لبخندش زمانی که می شکفد دل پدر اگر در زمستانی زمهریر فرو رفته باشد بهاری می شود. من دختر عزیز تر از جانی دارم به نام فاطمه. دختران پیرانشهری من شما مانند دخترم فاطمه برایم عزیز هستید . از آن زمان که عکستان را دیدم قرار ندارم. ما را ببخشید. ما را ببخشید. ما را ببخشید.....


نوشته شده در پنج شنبه 91/9/16ساعت 2:47 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

امروز یک روز خوب خداست و از اینکه دارم تو یک روز خوب خدا زندگی می کنم مشعوفم . شما نیستید ؟

 آدم  لذت زنده بودن رو با چی می تونه بسنجه قابل ارزش گذاری نیست. شما می تونی ارزش یک لحظه نفس کشیدن رو به من بگید؟ چند تا شمش طلا؟ چند میلیارد دلار؟ و...

من خیلی خوشحالم ، چون به اون چیزهائی که دیگران بهش فکر می کنن و افسرده می شن فکر نمی کنم. من یک دوستی دارم که خدا حفظش کنه. اون یک پیرایشگره . چون سنش از من خیلی بیشتره بهم محبت می کرد و منو نصحیت می کرد در حد تیم ملی. شعارش این بود. داری شاد باش نداری شاد باش.

این راز خوشبختیه. رضایت. رضایت از اون چیزی که خداوند تقدیرت می کنه. وقتی به درجه رضا بررسی اون موقع است که طعم خوشبختی رو می چشی . وگرنه اگه گنج قارونو داشته باشی و تو کاخ سلیمان زندگی کنی بازم اندوهه که از سر و کولت بالا می ره. نمی تونی ازش جداشی و همدم همیشگیت می شه.

یه مطلبی رو همیشه برای دوستام زمانی که خیلی خوشم تعریف می کنم. شما اگر همسن و سال من باشی حتماً کارتون خرگوش و لاکپشت رو دیدی من از داستانهاش چیزی یادم نیست و لی تنها جای اون کارتون که منو مسحور خودش کرده ابتدای اون بود زمانی که اسمها و رسمها تمام می شد خرگوش از پشت کاغذی که نوشته روش می اومد رو پاره می کرد و فریاد می زد " خدایا بخاطر این روز خوبی که بمن دادی ازت متشکرم"

همین!


نوشته شده در دوشنبه 91/8/22ساعت 4:7 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت