سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تاب

زندگی چیست؟

زندگی فرصت جانسوز بین گناه و دوزخ.... نه! این نمی تواند باشد.هرچه هست در ذات مقدسش روحی جاری است که تورا به روزگاران خوشی که در انتظارت هست مژده می دهد.

می شنوی ؟صدائی که در طول گذار قطار قدیمی تاریخ در میان جاده های پر پیچ و خم دورانها پیچیده است. آن صدا که تورا می خواند به رویاهای کودکیت ، زمانی که مثل فرشته ها فکر میکردی و زندگی می کردی آب بی فلسفه می خوردی توت بی دانش می چیدی؟

آن صدا در گوشت از نمی دانم کجا و از نمی دانم چه زمانی بوده، زمزمه شده ،او تو را می خواند به تمام خوبی ها و اجابت اش اگر کنی ،دیگر نه گناهی است نه دوزخی ، همه چیز زیبائی است، آرامش محض است ،سکوت است .سکوت لذت بخش بین دو نگاه. عشق است .

زندگی سیر انسان تنهاست در بستری ازعشق  . هرکجا که تو هستی، ای حضرت عشق من هست می شوم .

سلام به تو ای عشق که بی عشق از دنیا چی می مونه؟


نوشته شده در جمعه 93/2/19ساعت 1:34 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

 سلام

امروز یه مطلب بعد از حدود دو سال میخوام بنویسم . توبه . آره در مورد توبه می خوام نظرتون رو بدونم البته اگه جواب بهم بدین و برام کامنت بزارین. بیائید . در مورد توبه کردن با یک نگاه جدید صحبت کنیم. توبه کردن چیه؟ چه تاثیری داره و چه جایگاهی در معارف دینی داره؟برگشت و رجعت کردن مراحلش چیه آیا با زبونه یا با عمل کیفیتش چگونه ایت؟آیا بزور می شه کسی رو توبه داد ؟

آیا بزور میشه توبه کرد؟

افسوس که رفت عمر بر بیهوده        هم لقمه حرام و هم نفس آلوده

فرموده ناکرده سیه کرد دلم            فریاد زکرده های نافرموده

با این حال آرزو دارم قسمت ما هم توبه نصوح شودو پرودگار مهربانم مرا از سیاهی به روشنائی هدایت کند.

 


نوشته شده در شنبه 93/2/13ساعت 4:7 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

بنام شما که عزیزترینی. در کنارم می مانی تا همیشه .درخاموشی  نجواهای عاشقانه فریادت می کنم .

گوشه ایی دنج ،لحظه ای تنهائی میخواهم .که زمان تنهائی هایم تو نمایان می شوی .عاشقانه می گویم بغیر تو کسی را ندارم که بگویمش بی اندازه دوستش می دارم. عاشقانه می گویم که چه اندازه می خواهمت. عاشقانه می گویم کاش این حرفها که می زنم راست بود و تو را آنگونه که می نویسم عاشقانه دوست می داشتم که اگر اینچنین بود تو برای من کافی بودی. حسبن اله نعم المولی.

عزیزترینم ! فراموشم مکن اگر فراموشت کردم اگر در بی راهه ها گم شدم به جان عزیزانت رهایم نکنی صدایم کن و مرابخوان که جز تو ملجا و پناهی ندارم. عمرم گذشت و هیچ ندارم جز قلبی که مامن عشق تو بود.

آفریدگار من . بی نهایت دوستت دارم.


نوشته شده در پنج شنبه 92/6/28ساعت 2:37 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

امروز از قسمت تولید کارخانه به من اطلاع دادن که یکی از خانمها دیشب سر کار نیومده. گفتن دیشب این خانم اومده نگهبانی و خواسته کارتش رو تحویل بده . با اینکه روال بر این نیست که برای کسانی که کارتهاشون رو تحویل میدن زنگ بزنیم ولی نمدونم چرا امروز تصمیم گرفتم که برای این خانم زنگ بزنم.

زنگ که زدم دیدم این خانم تو شرکت مشکلی داشته و این مشکل باعث این تصمیم شده . بهش گفتم بیاد شرکت تا با مسئول مربوطه بشینیم تا بتونیم مشکل رو حل کنیم.این خانم اومد شرکت خیلی ناراحت بود و می گفت من به اینکار نیاز دارم حالا کاری با مشکلی که تو شرکت داشت و حل شد ندارم اما دلیل نیازش رو که گفت خیلی سعی کردم تا اشکم درنیاد.

با گریه و بغض می گفت من به این کار نیاز دارم بچه ام مریضه تشنج داره فاویسم داره با اکسیژن نفس می کشه عمل دفع رو نمی تونه انجام بده ماهی یکبار باید ببرمش چکاب پیش دکتر .گریه می کرد و میگفت من برای جمع کردن پول عملش دارم کار می کنم دیگه نمی تونست تحمل کنه ناراحتیش به اوجش رسیده بود با نامیدی می گفت دکترا بچه ام رو جواب کردن!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدایا شکرت می کنم بخاطر سلامتی من و خانواده ام و دختر کوچولوم اگر همین شکر گذاری ساده نبود چه قیمتی می شد روی تنها همین نعمتت گذاشت.

خدایا تمام بچه های که دارای بیماری لاعلاج هستن شفا بده که تو قادر مطلق هستی و ما عاجزیم و ضعیف و مبتلا.همه با هم بگیم آمین. 


نوشته شده در پنج شنبه 92/5/31ساعت 2:39 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت     شور شیرین به سر هرکه فتد کوه کن است

رنج گل بلبل کشیدو برگ گل را باد برد        بیستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد

همه شیران که مرد راه بودند جهان عشق را روباه بودند

جگر شیر نداری سفر عشق مرو

به صحرا شدم عشق باریده بود...

حدیث عشق زبانی آتشین دارد 

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی     عشق داند که در این دایره سرگردانند

آخرالامر:

گریه را به مستی بهانه کردم

شکوه ها ز دست زمانه کردم

آستین چو از دیده بر گرفتم

سیل خون به دامان روانه کردم

دلا خموشی چرا

چو خم نجوشی چرا

 برون شد از پرده راز

تو پرده پوشی چرا

ناله دروغین اثر ندارد

شام ما چو از پی سحر ندارد

مرده بهتر زان کو هنر ندارد

گریه تا سحرگه من عاشقانه کردم.

 


نوشته شده در شنبه 92/1/24ساعت 4:36 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت