من و این متنهای تو در تو. مثل رگبارهای بهاری . پشت هم و بدون معنی . من زیر این نوشته ها خیسم. مچاله شده ام، پرت شده ام درون خودم . به همین سادگی . به همین خوشمزه گی. آدم شادی نیستم . بامزه هم نیستم. مزه دار نشده ام. احتمالاً تقصر کسی نیست. چون خیار در ذات خودش میوه بی مزه است. خوردن و نوشیدن احتیاج به فلسفه بافی ندارد و مشق عشق نیاز به استاد و کلاس خصوصی. هی دلم لک می زند برای حرفهای قلمبه سلمبه ای که از پس گفتن آنها هم بر نمی آیم و وقت شریف شما را بهمین سادگی و بهمین خوشمزه گی می گیرم. و آخرش هم شما که محبت می کنی و نوشته های این موجود حقیر را هی!.... سرسری می خوانی .......خواب که چه ،به جائی نمی رسی. تقصیر من است؟ من از همین جا با صدای نحیف و از ته چاه خودم اعلام میدارم. نوشته هائی که می خوانید را به حساب واریز نمی توان کرد نه حساب من نه حساب دیگری . اینها خودرو هستند ،الا بختکی، مثل این نمی دانم چی ها و نمیدانم از کجاها. که هی سراغ این آدمهای طفلکی می آیند و آنها را هی از راه راست منحرف می کنند . من به شما سلام می کنم و کلاهم را قبل از اینکه کسی پیدا بشود و از سرم بردارد فقط برای شما دوست عزیزام از سرم بر میدارم و به آسمان پرتاب می کنم و تو نمیدانی تا کجا میره این کلاه من.مثل همه جا! حالا که این متنهای بی دنباله را می نویسم آرامم. با ور کن . خدایا دوستت دارم. بخاطر این روز خوبی که به من دادی. آدم دلش می گیرد و قتی می بیند آنچه که دیگران از او انتظار دارند نیست. آدم دلش می گیرد و قتی می بیند روزها همینطور می گذرند و آنچه که از خودش انتظار دارد نیست. آدم دلش می گیرد و قتی می بیند روزگار بر وفق مرادش نیست( روزگارم بر خلاف آرزوهایم گذشت). آدم اگر آدم باشد دلش از این چیزها نمی گیرد. آدم اگرآدم باشد باز می شود دلش، بیاد روزها خوبی که گذشته ، روزهای خوبی که در پیش دارد. تنها با امید میتوان راههای سخت و جادهای مه گرفته پیش رو را طی کرد. خدایا امیدم را از من نگیر! مولای من! ما منتظرانت در جمعه های بی قراری ،چشم به راه آمدنت هستیم . آقای من ! شما در کجای جهان ایستاده اید ؟ وقتی تو نیستی مولای من! نه هست های ما آنگونه بایدند نه بایدها. مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم. این بغض نه بغض من ،بلکه بغض تمام رنج کشیدگان عالم است. دیریست لبخندهای لاغر خود را در دل ذخیره می کنم . باشد برای روز مبادا! و بدون تو لبخندها ما زهر خنده ای است جانگداز، ای سرچشمه تمام شادیها. آن روز ، روزی شبیه دیروز روزی شبیه فردا ، روزی درست مثل همین روزهای ماست. اما کسی چه می داند شاید امروز نیز روز مبادا باشد.ومن با تمام دلتنگی هایم اینرا میدانم هر روز بی تو روز مباداست! با تضمین کاملی از شعر استاد فقید قیصر امین پور.روحش شاد فردا روز خداست. روز منتظران آن موعود که هر کجا هست خدایا به سلامت دارش. نامش بلند باد مولای ما که سالهاست در زندان زشتکاریهای ما اسیر است . وافریاد از هجران او وافریادا! که همچون قوم موسی در نبود او به چه گوساله پرستی افتاده ایم. ما منتظران شمائیم. ایستاده اما نه به تمام قامت که اگر اینگونه بودیم شما از چاه غیبت خود ای یوسف زهرا (س) بدر می آمدید . چشمانم در افقی دور ، در جستجوئی حریصانه به انتظار شما تاصبح موعود بیدار می ماند ای مهمان تمام ادینه های من، صبرم تمام شد. بیا! بیا ای تک سوار جاده نور مرا از بند تنهائی رها کن ! رها کن !
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |