یکی از همکاران من در شرکت تحت تاثیر شبکه های ماهواره ای جدیداً بجای سلام می گوید درود. نه که درود گفتن چیز بدی باشد. نه که می گویند درود معانی زیادی را شامل میشود. نه که درود کلمه اصیل فارسی است و در ادوار قبل از اسلام بجای سلام استفاده میشد. اینها همه هست و لی اینهمه جای سلام را نمی گیرد که سلام یکی از هزار نام خداست و هزار نام خدا همه زیباست. که سلام سلامتی می آورد. و سلام را 70 ثواب است. 69 تا برای سلام دهنده و یکی برای جواب دهنده.و.غیره که وقت می خواهد وعلم که من ندارم. این را نوشتم چون روی دلم سنگینی میکرد. نباید بخاطر لجاجت با دیگران چیزهای خوب را بد جلوه دهیم . همین! ای روز های خوب که در راهید ای جاده های گمشده در مه ای روزهای سخت ادامه از پشت لحظه ها بدر آئید ای روز آمدن ای مثل روز آمدنت روشن! اینروزها که می گذرد هر روز در انتظار آمدنت هستم. آقای تنهای من سلام. باز روز جمعه دیگر و باز تکرار حرفهای دوباره. که مامنتظر شما هستیم کی می آیی؟ صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا نامه نمی خوانی یا راه نمی دانی. اما تو خوب می دانی . که این لابه های دروغین انتظار فرجت را. تو خوب می شناسی منتظرانی که در راهت چاها کنده اند. تو اینهمه را میدانی . ای آقای خوبیها ! جمال خود بنما که غمکده دلمان از جام خون لبریز است . دمی با ما مدارا کن! برای دخترم فاطمه! که به اندازه تمام ستاره ها و سیاره هایی که دورشان میگردند ،دوستش دارم. دختر کوچک من! فاطمه !عزیز بابا. این متن کوچک هیچوقت عشق پدرت بتو را نشان نمیدهد. تو رنگ زندگی ام را عوض کردی زمانیکه به این دنیا سلام کردی. هرگز نمی توانم اولین دیدارم را با چشمهای آهو وشت در صبح 25 خرداد سال 1389 فراموش کنم. در آن اولین دیدار . پدرت عاشقت شد. عاشق آن چشمهای زلال .آن چشمهای کودک من بود که به من خیره می نگریست.آن احساس تکرارنشدنی است. دلبندکم. اجازه بده تکرار نکنم که چه اندازه دوستت دارم.روزت مبارک دخترم. تولدت مبارک! صدسال در این دنیا با عزت زندگی کنی و مایه مباهات من و مادرت باشی. ممنون که زندگی ام را شیرین میکنی. خدایا حد ستایش تو برای این نعمت در گنجایش زبان الکن من نمی گنجد. بهار امسال بارندگی بسیار کم بود. الان که این مطلب را مینویسم هوا گرم است ساعت ده دقیقه از یازده صبح گذشته است . دلم شدید باران می خواهد. هوای ابری که خنکای نسیمی صورت را نوازش میدهد. دلم لک زده برای بوی باران. بوی سبزه بوی خاک.برگهای ترد باران خورده پاک. باران شاعرم میکند. عاشقم میکند. از من جدا میکند مرا و بیگانه از خویشم می کند. دعاکن باران بیاید . دلم هوای او را کرده هوای او که در باران می آید.منتظرت هستم باران. آنها تو را سربلندر نمی خواستند ، بر زمین افتاده .آنها ما را سربلند نمی خواهند .له شده. پامال تمام عقده ها و حقارتها. زمین خوردن ما شادشان می کرد. هرچه ما پائین تر آنهابالاتر . قهرمانان دروغین . در زدوبندهائی که ما نمی دانستیم و نمی توانیم بدانیم و نمی خواهیم بدانیم . ما هواداریم. عاشقیم. گواهمان اشکهائی که می ریزیم . در آن سیاهی ها. در آن نا برابری ها. در آن بیداد زرد خزان . تو ایستاده در مقابل هجمه باد های ناموافق، آمدی. تو! سردار. سردار پیروز ناکامی ها . تو از مردمی ،برای مردمی . تو را می ستائیم . حقانیت کلامت را درک میکنیم . صدایت می کنیم، سردار! اگر چه دیگرانت چنین نخواهند. اینها را همه گفتم تا بدانی سردار محمد رویانیان ! به حرفهای یاس و نامیدی گوش نکن! ما تورا از صمیم قلب دوست داریم. و خداوند ما را اینگونه خواسته است.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |