بی تاب

به تو میاندیشم . زمانی که سروهای ایستاده در باد ،دستهای رو به آسمانشان رقصان می پیچدو تاب می خورد و درختان سپیدار آواز می خوانند و نور روی برگهایشان بوسه می زند. یا زمانی که در آب حوض تصویر از ابرهاست، سفید و سیاه . دریک بعد از ظهر دم کرده تابستان چشمان بیقرارم از بازه در اتاق تاریک و روشن شدن حیاط در گذر ابرها از مقابل خورشید را سیر می کند. سیر نمی شوم از اندیشیدن به تو!

زمانی که نسیم خنک شمالی صورتم را نوازش می دهد ، و چشمانم گرم می شود برای قیلوله ای کوتاه و خواب آرام آرام مرا تسخیر می کند رویاهایم با اندیشه تو رنگین می شود.

محبوب من ! دوستت دارم به اندازه تمام خاطرات خوب ام.


نوشته شده در سه شنبه 91/3/16ساعت 4:20 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت