برای شما که زمانی دوستتان داشتم و زمانی شما مرا دست داشتید گیج می زند دلم. انگار مدتهاست فراموشم کرده ای با آن چشمها که موج می زد آبی بیکران در آن. هییییییییییییییییی ! که افسوس فایده ای ندارد نه که الان اینجوری شده باشد از قدیم از زمان نمی دانم چیچی شاه شاید هم عهد بوق اینطور بوده.فایده نداشته است. همیشه یکنفر متهم است همیشه کاسه کوزه باید سر یکنفر بشکند همیشه همه چیز باید گردن یکنفر بیفتد و او تو نیستی ،منم. چون دیوارم کوتاه است و گردنم باریکتر از مو . خرده خرده دارد زمان گیر می کند در این تکرار شدن من در ساحت چشمان شوق زده شما. شما مرا گم کرده بودید در خاطره ه ای ایام دانشگاهتان . حالا که پیدا شدم خوب یک کم ذوق زده شدید بعد یک مقدار که پیش خودتان فکر کردید به این نتیجه رسیدید که چیز زیاد مهمی نبودم. یک مقدار زیادی ناشی از دلسردی است اینجور حرفا. گمانم این باشد. دکتر که نیستم حدث می زنم. اما.... نه نظر شما این است که این حالات جنون است. شاید هم باشد. ولی من فکر میکنم از یاس و ناامیدی است. از آینده تاریک است . یک نوع یائسگی ذهنی. اصم شدن قوه تخیل. و مرگ تدریجی یک رویاست. اخطار! این حرفها را جدی نگیرید. *په شه : در زبان مادری من به معنی هذیان است.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |