بی تاب
غربت تو مولا! از جهالت ماست . جهالت مرکب ما، که اصرار برماندن در آن داریم. مولای من چه بر شما می گذرد . در آن تنهائی مارا فراموش نکن به فریاد ما برس! ادرکنی ای سرور کائنات. دردهای من جامه نیستند تا زتن درآورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن در آورم دردهای من همیشگی است . چرا تو را آنچنان که هستی نمی شماسیم. در نبودنت به بی راهه هائی افتادیم ای نور هدایت. ای منجی بشریت . بیا ای تک سوار جاده نور و ما را از بندهایی که به دور خو تندیده ایم رها کن. چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم تمام عمر قفس می ساخت ولی به فکر پریدن بود منتظرت هستم .ای صبح!
نوشته شده در جمعه 91/4/2ساعت
12:22 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |