سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تاب

سلام بعد از مدتها دلم برای شما تنگ شد و تصمصم گرفتم یک چیزی بنویسم. یک حرفی بزنم که حرفی زده باشم در این دنیای وانافسا که هم توئی تنها و هم منم تنها.از این تنهائی درآیم.

خواستم یک مطلبی برای همشهریان عزیزم بنویسم که درسیل جان خودشان را از دست دادند و تعداشان هم معلوم نیست 6 تا یا 14 تا ویا ...

نمی دانم نمی خواهم که بدانم آدم که رفت دیگر تمام می شود.نوبت بازیش در این جهان به انتها می رسد و علی می ماند و حوضش ما می مانیم و اعمالمان دیگر چه دخلی دارد که مرا بیاد بیاورند یا نه به حساب بیایم یانه پهلوان زنده را عشق است.

اما یک چیز در این میان نباید فراموش شود . که چرا؟ چرا با یک بارندگی ساده در شهری که هیچ حافظه تاریخی سیلی در آن بیاد ندارد این اتفاق افتاد و کشته هم داد.دردها فراموش میشوند. زندگی ادامه پیدا میکند اما از این اتفاقات آن درسها که باید آیا گرفته میشود.جای تامل بسیار دارد.

علی ایحال برای همشهریان از دست رفته ام طلب آمرزش و مغفرت از جانب خدای متعال دارم و برای بازماندگانشان آرزوی صبر و برای خودم بصیرتی که از این آیات خداوند درس بگیرم که ممکن بود خانه من هم آماچ هجوم سیل ویرانگر می شد و خداوند نخواست که اینگونه مرا بیازماید. شکرت می کنم ای عزیز شکست ناپذیر و از تو طلب بخشش می کنم.


نوشته شده در شنبه 91/7/29ساعت 4:40 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |

حقیقت اینه که هرچی از خودت دورتر می شی گرفتار تر می شی و این تقید سبب می شه ذیگه به اون چیزهایی که دوستشون داری نپردازی و وقت کمتری رو بهشون بدی من نوشتنو خیلی دوست دارم چون نوشتن به گفتن ارجحیت داره . یه متن زمانی که خونده می شه بهش توجه می شه الزاماً . اما اگه من برای شما حرف بزنم شما الزامی به گوش دادن ندارید و می تونید ادای گوش دادن رو در بیارید و لی به چیز دیگه ای فکر کنید.

کلاً خیلی وقته که چیزی ننوشتم . دیشب به مناسبت هفته دفاع مقدس داشت تصاویر نمی دونم چی بگم شهید اسیر مفقود الاثر نمیدونم واقعانمی دونم چی بگم . سردار سپاه اسلام حاج احمد متوسلیان را نشون می داد. وقتی نام با عظمتش برده می شه تمام وجود آدم به هیجان میاد.اما...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد      در دام مانده صیدو صیاد رفته باشد

دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد   شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد

...

هرگز کسی مقام تو را نشناخت

زیبائی کلام تو را نشناخت

این شهر این کرانه بی وسعت

شب پرسه های گام تو را نشناخت

...دعا یادتون نره


نوشته شده در سه شنبه 91/7/4ساعت 2:30 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت