سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی تاب

در انتهای این کوچه  در کوچکی است و روی درگیسوی تاکی در نوازش ملایم نسیم یک غروب دم کرده تابستان پریشان می شود. لای در به آرامی باز می شود. چشمان منتظری خیس، ابتدای کوچه را حریصانه جستجو میکند . ابرها در آسمان بازی می کنند. و ممتد تاریک و روشن، این پائین روی سنگفرش کوچه.دیوارهای نم گرفته که پای آنها بوته هایی با گلهای کوچک زرد نشسته اند. و گاهگاهی عبور یک غریبه از جلوی کوچه . به تکرار در بازه های چند دقیقه ای و چند ساعتی. اما تو انگار نه انگار که کسی ، کسانی اینجا در این کوچه بن بست چشم به راه داری.

دزدکی باز نگاه می کند. و هی چشمانش دو دو میزند. انگار این جمعه غم گرفته هم مثل تمام جمعه های دیگر بدون تو تمام می شود.محبوب من نه تنها این خانه تاریک و نه تنها این کوچه باریک و نه این شهر و نه ... تمام ذرات و جمادات و نباتات و حیوانات و انس و جن به انتظارت در تکاپو وگردشند.

من هزاران باره ایستاده ام در انتهای یک کوچه باریک بن بست چشم به راهت به انتظار.

http://img4up.com/up2/29463096359219131022.jpg


نوشته شده در جمعه 91/4/9ساعت 1:29 عصر توسط امید احمدنژاد نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت